آموخته ام... که زندگی دشوار است، اما من از او سخت ترم
آموخته ام... که کوتاهترین زمانی که من مجبور به کار هستم، بیشترین کارها و
وظایف را باید انجام دهم
آموخته ام... که همه می خواهند روی قله کوه زندگی کنند، اما تمام شادی ها و پیشرفتها
وقتی رخ می دهد که در حال بالا رفتن از کوه هستیم
آموخته ام... که فرصتها هیچ گاه از بین نمیروند، بلکه شخص دیگری فرصت از دست
رفته ما را تصاحب خواهد کرد
آموخته ام... که هیچ کس در نظر ما کامل نیست تا زمانی که عاشق بشویم آموخته ام... که لبخند ارزانترین راهی است که میتوان توسط آن نگاه را وسعت داد آموخته ام... که نمی توانم احساسم را انتخاب کنم، اما می توانم نحوه برخورد با آن راانتخاب کنم
در زندگی زخمهایی هست که مثل خوره روح را آهسته در
سلام
خسته نباشی
حرفت را قبول دارم
دقیقا همین طوره که میگی
موفق باشی
تا بعد...
میداد نسیم سحری بوی تنت را
از باد شنیدم خبر آمدنت را
صد مصر پر از یوسف و یعقوب ندارد
ای گمشدهام، رایحهی پیرهنت را
همچون دل ما بشکند آن است که بشکست
ای سرو چمن! قامت دشمن شکنت را
امروز به هنگام عروج تو ملایک
گفتند به من قصهی پرپر زدنت را
گفتند که چون لالهی پرپر شده دیدیم
در روضه گل رنگ حسینی، حسنت را
! یکپارچه جان بیند و دل جای تن تو
صاحب نظری گر بگشاید کفنت را!
پیش من هم بیا خوشحال میشوم
سلام. ببخشید ما همدیگه رو میشناسیم؟!؟!؟! آخه منم امتحانای ترم آخرمه و مامیم هم همینو میگه و اینهایی رو که نوشتی منم آموختم و اگر کسی بگوید یا بنویسد، مردم بر سبیل عقاید جاری و عقاید خودشان سعی می کنند آنرا با لبخند شکاک و تمسخر آمیز تلقی بکنند -زیرا بشر هنوز چاره و دوائی برایش پیدا نکرده و تنها داروی آن فراموشی بتوسط شراب و خواب مصنوعی بوسیله افیون و مواد مخدره است- ولی افسوس که تاثیر این گونه دارو ها موقت است و بجا ی تسکین پس از مدتی بر شدت درد میافزاید.
سلام اتنا جون.خیلی این نوشته قشنگ بود مخصوصا این:
آموخته ام... که نمی توانم احساسم را انتخاب کنم، اما می توانم نحوه برخورد با آن را
انتخاب کنم
امید بهترین چیزهاو انتظاربدترین چیزها را داشته باش،زندگی یک بازی است وما هیچ کدام تمرین نداریم
دوست خوبم سلام
از اظهار لطفتت ممنونم
نوشته هایت .زیبا و پر معناست
به امید اشنای بیشتر
خدا حافظ