حرفهایی گمشده اما ماندگار را مرور می کنم . به شکار حرفهای نیمه سوخته آمده ایم؛ حرفهایی که در کوچه پس کوچه های خاطره سوخته است. تو را می شناسم تو را که آبی ترین آسمانها خیال پریدن داری. تو را می شناسم..... و تو سرو پا صدایی و گوش منطق فلزی زمانه از آمدنت می ترسند . تو هم زخم خورده من شدن هستی. تو از اوازه عشق می خوانی و قلب تو را که برای خواندن می تپد ؛قلب ماست که بلندترین فریادت را به جانب من پرتاب می کند. دوست دارم باز هم از دادن گل سرخ برایم بگویی.
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
حرفهایی گمشده اما ماندگار را مرور می کنم . به شکار حرفهای نیمه سوخته آمده ایم؛ حرفهایی که در کوچه پس کوچه های خاطره سوخته است.
تو را می شناسم تو را که آبی ترین آسمانها خیال پریدن داری.
تو را می شناسم.....
و تو سرو پا صدایی و گوش منطق فلزی زمانه از آمدنت می ترسند . تو هم زخم خورده من شدن هستی.
تو از اوازه عشق می خوانی و قلب تو را که برای خواندن می تپد ؛قلب ماست که بلندترین فریادت را به جانب من پرتاب می کند.
دوست دارم باز هم از دادن گل سرخ برایم بگویی.