خوب من سلام:

امشب وقتی اولین ستاره تو آسمون شب پیدا شد من او را از آن خود

کردم.و تصمیم

دارم هر شب برای دیدارش چشم به آسمان بدوزم.

شاید در این ستاره گم شده خود را پیدا کنم. گم شده ای که

مدتهاست منتظر

حضورشم
.

می خواهم لحظه آمدنش را جشن بگیرم. در شبی پر ستاره او می

آید. می آید با

سبدی گل یاس سپید و دلم را آرام می کند.

شاید آن موقع نبض من آرام تر بزند. و ضربان قلبم هم منظم شود.

آسمان پر ستاره امشب مرا وارد رویای آمدن او کرد. دلهره عجیبی

دارم . دلهره و

دلشوره که باعث لرزش بدنم شده. وای اگر او مرا نخواهد.

مدام ذهنم به جستجوی چراهاست. چرا اینچنین شد؟ چرا باید

لحظاتی برسند که من

در نیامدن بهترینم در دلهره به سر ببرم؟
چرا باید ستاره شبهای

بی کسی من سنگ دلی باشد که مرا از ذهن خود خط زده است؟

اگر فردا شب هوا

ابری بود چه؟ یعنی من او را نمیبینم؟پس رویاهایم چه می شوند؟

چگونه بدون دیدن او سر کنم؟ این چراها به مرز جنونم می کشاند.

خداوندا! در سکوت شبهایت چه نهفته است که دنیای خیال را برایم به

ارمغان می

آورد؟به راستی اگر این رویاها نبود اگر این خیالها نبود ادامه

زندگی نا ممکن و سخت بود.

همه چرا ها را گفتم فقط یکی از آنها مانده. چرا در زندگی من......

بگذارید این چرا بین من و خدایم بماند. بگذارید او خود جواب این چرا را

بدهد.

از دور دست ابر ها به سوی ستاره من در حرکتند ابرها هم با من در

جنگند. آنها نیز

می خواهند ستاره ام را از من بگیرند.

باشد حتی ستاره ام را تقدیم می کنم به آنکه لایق تر از من است.

برای ستاره زیبای زندگیم و انتخابش آرزوی خوشبختی می کنم.و خود
شادمانم از این

همه سعادت که ستاره ام را غرق در شادی و شور می بینم.

زیرا که معتقدم آنچه او را شاد می کند برای من نیز شادی آفرین

است.

نه من تو رو واسه خودم

نه از سر هوس می خوام

عمر دوباره منی

تو رو واسه نفس می خوام........

راستی همین جا تولد یک دوست خوب و یک همراز صمیمی را تبریک

می گم و براش

آرزوی سلامت سعادت و بهروزی می کنم.

دوست خوبم تولدت مبارک.