دوست خوبم سلام:
گفتنیها کم نیست ، من و تو کم بودیم خشک و پژمرده ، تا روی زمین خم بودیم گفتنیها کم نیست ، من و تو کم گفتیم مثل هذیان دم مرگ ، از آغاز چنین ،درهم و برهم گفتیم دیدنیها کم نیست ، من وتو کم دیدیم بی سبب از پاییز ، جای میلاد اقاقیها را ،پرسیدیم چیدنیها کم نیست ، من و تو کم چیدیم وقت گل دادن عشق ، روی دار قالی بیسبب حتی ، پرتاب گل سرخی را ، ترسیدیم خواندنیها کم نیست ،من و تو کم خواندیم من و تو ساده ترین ،شکل سرودن را در معبر باد ،با دهانی بسته واماندیم من و تو کم بودیم من و تو ،اما در میدانها اینک اندازه ما میخوانیم ما به اندازهما میگوییم ،ما به اندازهما می چینیم ما به اندازهما می بوییم ،ما به اندازهما می روییم من و تو کم نه که باید شب بی رحم وگل مریم وبیداری شبنم باشیم من و تو خم نه و درهم نه وکم نه ،که میباید ،با هم باشیم من و تو حق داریم در شب این جنبش نبض آدم باشیم من و تو حق داریم که به اندازهما هم شده با هم باشیم گفتنیها کم نیست |