دلم برایش تنگ است ...
دلم برای کسی تنگ است که ؛
آفتاب ِ صداقت را به میهمانی ِ گلهای باغ می آورد وگیسوان بلندش را به
بادها میداد ودستهای سپیدش رابه آب می بخشید ...
دلم برای کسی تنگ است که ؛
همچو کودک ِ معصومی دلش برای دلم می سوخت و مهربانی را نثارمن
میکــــرد ...
دلم برای کسی تنگ است که ؛
تا شمال ترین ِشمال ودر جنوب ترین جنوب ، همیشه .. در همه جا ... با من
بود .....
کسی که بود با من و بی من ماند ...
کسی که .... آه ...
دگر کافیست ... |