دلگیرم از ستاره و ازرده ام ز ماه
امشب دگر زهر چه و هر کار خسته ام
بیزارم از خموشی تقویم روی میز
وز دنگ دنگ ساعت دیوار خسته ام
از او که گفت یار تو هستم ولی نبود
از خود که بی شکیبم و بیمار خسته ام
تنها و دلگرفته و بیزار و بی امید
از حال من مپرس که بسیار خسته ام.