ستاره

به یاد چشای ستاره بارونت

یه شب دیدم تو آسمون،

ستاره ای چشمک زنون

خندید و گفت:

کنارتم تا آخرش،

تا پای جون...

ستاره ی قشنگی بود،

آروم و نازو مهربون...

ستاره شد عشق منو،

منم شدم عاشق اون...

اما زیاد طول نکشید،

عشق من و ستاره جون؛

ماهه اومد ستاره رو،

دزدید و برد نا مهربون...

ستاره رفت.....

با رفتنش،

منم شدم بی همزبون...

حالا شبا به یاد اون،

چشم می دوزم به آسمون...

هر کی ندونه تو خوب میدونی منظورم خودتی...