امشب که شعله می زندم ماجرای تو
بر این سرم که سر بگذارم به پای تو
بی تاب و بی قرارم و بی واهمه ولی
جز حرف عاشقانه ندارم برای تو
امشب هزار مرتبه بی تو دلم شکست
یعنی هزار مرتبه مردم برای تو
من راضی ام به این همه دوری ولی عزیز
راضی ترم به اینکه ببینم رضای تو
حالا درخت و جاده به راهت نشسته اند
حالا سکوت و سایه پر است از صدای تو
می شد از بودن تو
عالمی ترانه ساخت
کهنه ها رو تازه کرد
از تو یک بهونه ساخت
با تو می شد که صدام
همه جا روپر کنه
تا قیامت اسم ما
قصه ها رو پر کنه
تو رو خیلی دیر شناختم
وقتی که تموم شدم
****
نه یه دست رفیق دستام
نه شریک غم بودی
واسه حس کردن دردام
خیلی خیلی کم بودی
توی شهر بی کسی هام
تو رو از دور می دیدم
شهر بی عابر و خالی
شهر تنهایی من بود
لحظه شناختن تو
لحظه تموم شدن بود
تو بخشی از وجود منی
از عشق برایت می خوانم
از عشق برایت می گویم
از عشق برایت می سرایم
وقتی تو نیستی دلم زار می گرید
شب را دوست دارم شب سکوت است و آرامش دنیا دنیای دیگری است
.همراه نسیم شب به آسمانها پرواز می کنم هیچکس خلوتم را بر هم نمی زند
.در برابر ستارگان زانو بر زمین مینهم تا به سرود روشنایی گوش فرا دهم
.به اختران درخشان می گویم : نازنینان مرا امشب نورباران کنید
.اما افسوس خیلی زود از کنار افق ابرهای شوم به راه می افتند و این شعاع دلپذیر را می پوشانند و دوباره همه چیز و همه جا به ظلمت تبدیل می شود
.من می مانم و دلتنگی برای مهتاب
یار عزیز
روزها در پس پندار دلم
یار عزیز
طرح چشمان تو را می بینم
روز و شب در گذر تند زمان
همه وقت لحظه ی دیدار تو را می بینم
....
کاش می خواندی از این
جادوی افسون شده یار
که در این راز نهان
همه جا نام تو را می بینم
...
آه از آن خانه ی تاریک وسکوتم
ای یار