موفقیت توفیق بندگی خداست

مینویسم برای او که همه خوبی به من آموخت

موفقیت توفیق بندگی خداست

مینویسم برای او که همه خوبی به من آموخت

من برای تو

امشب که شعله می زندم ماجرای تو
بر این سرم که سر بگذارم به پای تو
بی تاب و بی قرارم و بی واهمه ولی
جز حرف عاشقانه ندارم برای تو
امشب هزار مرتبه بی تو دلم شکست
یعنی هزار مرتبه مردم برای تو

من راضی ام به این همه دوری ولی عزیز
راضی ترم به اینکه ببینم رضای تو
حالا درخت و جاده به راهت نشسته اند
حالا سکوت و سایه پر است از صدای تو

می شد از بودن تو
عالمی ترانه ساخت

کهنه ها رو تازه کرد
از تو یک بهونه ساخت

با تو می شد که صدام
همه جا روپر کنه

تا قیامت اسم ما
قصه ها رو پر کنه

تو رو خیلی دیر شناختم
وقتی که تموم شدم

****
نه یه دست رفیق دستام
نه شریک غم بودی
واسه حس کردن دردام

خیلی خیلی کم بودی

توی شهر بی کسی هام
تو رو از دور می دیدم
شهر بی عابر و خالی

شهر تنهایی من بود

لحظه شناختن تو
لحظه تموم شدن بود

 

یک جایی....


یک جایی...
تمام رؤیایش لبخند توست وزمانی که به تو فکر میکنه احساس میکنه که زندگی واقعا با ارزشه

پس هر گاه احساس تنهایی کردی این حقیقت رو به خاطر داشته باش.
یک نفر
...
یک جای...

در حال فکر کردن به توست.

تو بخشی از وجود منی
غم تو غم من است
غم من غم تو است
ما کنار هم می مانیم.

از عشق برایت می خوانم
و منتظر می مانم تا گل رزی در دستانت بروید
دلم را با خود بردی
چه چاره کنم؟

از عشق برایت می گویم
وجودت برایم عزیز است
دیدنت آرامش بخش است
لبخندت معنی زندگیست
می دانی که در کنارت بودن برایم چه حس لطیفی است
نگاه رسواگرم را با نگاهت پیوند می دهم
تو سرنوشت منی
آه نمی توانم اعتنا نکنم که چطور نگاهم می کنی.

از عشق برایت می سرایم
هیچ نشانه ای از عشق لطیف تر از بوسه ای مهربانانه نبوده است
بر گونه تو این بوسه پر حرارت عشق را می نهم
چونان مهری از پایداری عشقم
من آن دلسوخته عاشق پریشانم
که عشق باخته ام به تو نگار مهربان.

وقتی تو نیستی دلم زار می گرید
آنقدر دلتنگت می شوم که احساس سرگردانی و تنهایی می کنم
چگونه از تو جدا شوم، چگونه از تو رها شوم؟
تو تفسیر مهربانی هستی
می خواهم با تو بمانم، مهربان من
همیشه و همه جا...
آه که بسیار دلتنگ توام.

بی تو

 

- - - - - - - - - - - - -

بی تو هرگز نمیخوام به آرزوهام برسم

با تو عمری میتونم به هر چی میخوام برسم

با تو جون میگیرم....روی چشمام جاته...

همه ی عــشق من اون دو تا چشماته...

بی تو هرگز...با تو عمری...

راضی بشو به بودنم...بدون که عاشقت منم...

بی تو میمیرم...!! نمیدونی چی میکشم...از دست تو، تو همه ی دقایقم...!!!

ببین هنوز به عشق تو عاشقم و همون آدم سابقم...

بی تو من میمیرم.هی دلم میگیره... بی تو هر جا باشم همه جا دلگیره...

 

   من هستم حتی به گاه انکار تو!                            

Hosted by Tinypic.com

     کتابی برگ برگم......

    کدام صفحه مرا خوانده ای؟

    هر ورق من دردی پنهان ....

    بگو از من چه میدانی؟

    نام من زن است!

   با سر فصلی جاودانه....

   مخدوش!

   چرا بسنده میکنی؟

   تنها به جلد زیبایم!

   هر سطر من کتابی از نگفته هاست

   نخوانده مرا بستی؟!

   باورم کن..!منم سر فصل زن..!

   در ذهن همیشه خفته ی هستی!

  لب فروبسته ای که چه؟

 هم قصه هم واژه هم آغاز منم!

   دوباره بخوان مرا!

   چنگی تازه بزن به روح آوازم٬

   من واژه ای سر کشم٬

   تو سن ترین کلام!

   خشمی ترین  پلنگ !

                         که هر برگ من درون خانه ای٬

                     نشسته دربیتی نظاره گرمرگ خویش

                                                  اما!

   آنان هنوز در پی انکار منند!

   کتابی برگ برگم..

    سبز٬ سرخ٬   زرد!

    سهم من این نیست باورکن

    من چشمه ی جوشنده ی هستیم....

   من ضربان لحظه لحظه زندگیم 

   من ماندنیترین فصل خدا

    قافله سالاری مانده از کاروان

                        تاریخ جهل به جا!!!!

مهتاب

گردونه ء شب آرام آرام پیش می آید و همه جا را در تاریکی و خاموشی می برد.

شب را دوست دارم شب سکوت است و آرامش دنیا دنیای دیگری است .

همراه نسیم شب به آسمانها پرواز می کنم هیچکس خلوتم را بر هم نمی زند .

در برابر ستارگان زانو بر زمین مینهم تا به سرود روشنایی گوش فرا دهم.

به اختران درخشان می گویم : نازنینان مرا امشب نورباران کنید .

اما افسوس خیلی زود از کنار افق ابرهای شوم به راه می افتند و این شعاع دلپذیر را می پوشانند و دوباره همه چیز و همه جا به ظلمت تبدیل می شود .

من می مانم و دلتنگی برای مهتاب

یار عزیز

  یار عزیز

  روزها در پس پندار دلم

  یار عزیز

  طرح چشمان تو را می بینم

  روز و شب در گذر تند زمان

  همه وقت لحظه ی دیدار تو را می بینم.

  ...

  کاش می خواندی از این

  جادوی افسون شده یار

  که در این راز نهان

  همه جا نام تو را می بینم

  ...

  آه از آن خانه ی تاریک وسکوتم

                                     ای یار