-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 24 اسفندماه سال 1391 14:45
در میان برف های امروز نازنین، در گذر عشــــــق مرا یادی هست؟ یادی از وصف دل همچــو من زاری هست؟ رفتم از کنج دلت، دل غـــــــــــم یاران دارد یاری ام کن صنما، جز تو مرا یاری هست؟ قدر عشــــــق تو ندانستم و دلباز شدم غیر من در دل این شهر، گنهکاری هست؟ حال بین، آمده ام، بهر دلـــــــــت زار و نزار نظر انداز، مگر جز تو...
-
تقدیم به تو
دوشنبه 14 شهریورماه سال 1390 09:28
(( برای سالها بعد مینویسم،سالها بعد که چشمانت عاشق میشوند... سالها بعد که شاید از من جز یادی محو و گذرا در گوشه ذهنت چیزی باقی نماند. خاطرات خاک گرفته در قاب،روی دیوارهای دلت... که با دیدنشان شاید قدری،لحظه ای ذهنت پرواز کند،به گذشته های دور...یادش بخیر! یاد رویاهایی که همه به خواب زمستانی رفتند... یاد عشقی که جای...
-
دوست داشتن
چهارشنبه 25 اسفندماه سال 1389 14:17
وقتی کسی را دوست دارید ، حتی فکر کردن به او باعث شادی و آرامشتان می شود . وقتی کسی را دوست دارید ، در کنار او که هستید ، احساس امنیت می کنید . وقتی کسی را دوست دارید ، حتی با شنیدن صدایش ، ضربان قلب خود را در سینه حس می کنید . وقتی کسی را دوست دارید ، زمانی که در کنارش راه می روید احساس غرور می کنید . وقتی کسی را دوست...
-
سکوت
چهارشنبه 18 اسفندماه سال 1389 01:53
تو سکوت می کنی و من از تکرار مداوم واژه ی سکوت سردم می شود! و صدای سوزناک باد را بر صحرای برهوت دلم میشنوم می گویند : ((سکوت نشانِ رضاست )) ... خوب میدانم که سکوت تو از رضای دلت نیست می دانم ؛ عادت می کنم ، به سکوت سرد تو هم عادت می کنم نمی دانم خوب است یا بد؟! زود عادت کردنم را می گویم ! یکی می گفت: (( تو وانمود...
-
قرار
پنجشنبه 23 دیماه سال 1389 16:57
قرارمان فصل انگور............. شراب که شدم بیا........... تو جام بیاور ومن جان.
-
آن زن (من)
دوشنبه 27 اردیبهشتماه سال 1389 21:30
بی تو همیشه در دل من برف میبارد با هر چه غیر از گریه کردن برف میبارد از سوز سرمای کرج تا قیطریه ، همراه با دلتنگی من برف می بارد آه با فعل و قید و قافیه ، مفعول و فاعل ... یا اما ، اگر ، حتی ،نه اصلا برف می بارد الان که وقت گریه کردن نیست ای دل ، الان که از چشمان این زن برف می بارد این زن که از این عکسها هم رفته ، اما...
-
بی انصاف
جمعه 7 اسفندماه سال 1388 12:48
بی وفا ، انصافت کجاس ؟ تازگیا سفر می ری جاهای پر خطر می ری بی سر صدا بدون من تا ساحل خزر می ری بی وفا انصافت کجاس رفتن و نازت مال ماس تازگیا امون می دی گل شدی ، دس تکون می دی یه جوری به غریبه ها اداهاتو نشون می دی تازگیا ، دوری چقدر ساکت و مغروری چقدر چه کم باهام حرف می زنی راس راسی مجبوری چقدر تازگیا طلا شدی کم شدی ،...
-
دوباره سلام
دوشنبه 27 مهرماه سال 1388 14:15
دوست من سلام: باورم نمیشه بیشتر از یک ساله که نمینویسم! راستش درس و کار و این 6 ماه گذشته از همه چیز دورم کرد. دوباره میام...
-
ستاره
جمعه 11 مردادماه سال 1387 19:17
به یاد چشای ستاره بارونت یه شب دیدم تو آسمون، ستاره ای چشمک زنون خندید و گفت: کنارتم تا آخرش، تا پای جون... ستاره ی قشنگی بود، آروم و نازو مهربون... ستاره شد عشق منو، منم شدم عاشق اون... اما زیاد طول نکشید، عشق من و ستاره جون؛ ماهه اومد ستاره رو، دزدید و برد نا مهربون... ستاره رفت..... با رفتنش، منم شدم بی همزبون......
-
یاد من باش
دوشنبه 29 بهمنماه سال 1386 15:40
رفتی خاطره های تو نشسته تو خیالم! بی تو من اسیر دست آرزو های محالم! یاد من نبودی اما.من به یاد تو شکستم! غیر تو که دوری از من.دل به هیچ کسی نبستم! هم ترانه یاد من باش! بی بهانه یاد من باش! وقت بیداری مهتاب. عاشقانه یاد من باش! اگه باشی با نگاهت. میشه از حادثه رد شد! میشه تو آتیش عشقت. گر گرفتن بلد شد! اگه دوری.اگه...
-
کاش بودی
جمعه 9 آذرماه سال 1386 18:18
کاش بودی تا دلم تنها نبود تا اسیر غصه ی فردا نبود کاش بودی تا برای قلب من زندگی اینگونه بی معنا نبود کاش بودی تا لبان سرد من قصه گوی قصه ی فردا نبود کاش بودی تا نگاه خسته ام بی خبر از موج و دریاها نبود کاش بودی تا زمستان دلم این چنین پر سوز و پر سرما نبود کاش بودی تا فقط باور کنی بعد تواین زندگی زیبا نبود
-
غم نخور
چهارشنبه 18 مهرماه سال 1386 17:59
سلام گل قشنگم: غم نخور! هم روزگارم! من هوای تو رو دارم! واسه چاردیوارقلبت.... صدتاپنجره میارم! غم نخور! زیبای خفته! نا امیدی حرف مفته! رنگ عوض می کنه این شب..... با غزل های نگفته! نگوخیلی وقته اینجا..... کسی فردا رو ندیده! توی پولک لباست...... صدتا فانوسه امیده! غم نخور! همیشه روشن! رخوتو بگیر از این تن! خون زندگی رو...
-
حرفش را نزن
یکشنبه 25 شهریورماه سال 1386 23:05
عزیزترینم بازم یه سلام بی جواب رفتنت آغاز ویرانیست حرفش را نزن ابتدای یک پریشانی است حرفش را نزن آرزو داریکه دیگر بر نگردم پیش تو راهمان با این که طولانیست حرفش را نزن دوست داری بشکنی قلب پریشان مرا دل شکستن کار آسانیست حرفش را نزن خورده ای سوگند روزی عهد مارا بشکنی این شکستن نا مسلمانیست حرفش را نرن حرف رفتن می زنی...
-
سالگرد
سهشنبه 16 مردادماه سال 1386 06:53
سلام عزیزترینم یک سال نقش فاصله هامان سکوت بود شاید برای حرف زدن از عشق زود بود ای کاش قفل سخت سکوت تو میشکست یا در نگاه سرد تو خورشید می نشست من موج خسته بودم و تو ساحلم شدی با یک نگاه ساکن شهر دلم شدی اکنون ولی به ساحل باور رسیده ام دیگر گذشت فصل و به آخر رسیده ام آری کویر تشنه به باران نمی رسد این قصه تا ابد به...
-
می بخشمت
دوشنبه 25 تیرماه سال 1386 23:31
سلام عزیزترینم: می بخشمت بخاطرچشما یی که منتظرن خاطره ها یی که نشد ازتوخی ال من برن می بخشمت بخاطرفاصله ها ی دم به دم به ی اد شعر ی که نشد یه خطِ شم برات بگم رفتی ُ کار ی ازدل خسته ی من برنمیاد با ید باهاش کناربی ام خدا برام بد نمی خواد با ا ین که بانبودنت غصه گذاشتی رودلم امابدون هرجا باشی دوست دارم خیلی زی اد
-
نشد
دوشنبه 7 خردادماه سال 1386 22:48
تقدیم به عزیزترین: به خدا حافظی تلخ تو سوگند نشد که تو رفتی و دلم ثانیه ای بند نشد لب تو میوه ی ممنوعه ولی لب هایم هر چه از طعم لب سرخ تو دل کند نشد با چراغی همه جا گشتم و گشتم در شهر هیچ کس هیچ کس اینجا به تو مانند نشد هر کسی در دل من جای خودش را دارد جانشین تو در این سینه خداوند نشد خواستند از تو بگویند شبی شاعر ها...
-
بازهم برای تو عزیزترینم...
جمعه 21 اردیبهشتماه سال 1386 17:05
عزیزترینم سلام: دلم آینه درد است نمی دانی تو کلبه ام ساکت و سرد است نمی دانی تو بی تو سردترین خاطره ها می دانند فصل هایم همه سرد است نمی دانی تو دیر سالیست که در دست جنون چون مجنون دل من بادیه گرد است نمی دانی تو عاشقم کردی و رفتی و کنون با دل من غم عشق تو چه کرده است نمی دانی تو
-
بیخیال
یکشنبه 2 اردیبهشتماه سال 1386 10:55
بی خیال دل ساده نگو که دل سپردی نگو به خاطر عشق نشستی غصه خوردی تو راه عشق پا نذار نگو که بیقراری نگو که از فراقش هزار بهونه داری رحم کن به چشمای من که ازگریه بیزارن نذار که بارونی شن حال گریه ندارن عاشقی سوختن داره میشکنی خیلی ساده زودی فراموش میشی بی وفایی زیاده بی خیال ای دل من نگو که عاشق هستی دوست ندارم ببینم...
-
بخشیدی و رفتی
چهارشنبه 15 فروردینماه سال 1386 21:38
به روی گونه تابیدی و رفتی مرا با عشق سنجیدی و رفتی تمام هستی ام نیلوفری بود تو هستی مرا چیدی و رفتی کنار اتظارت تا سحر گاه شبی همپای پیچک ها نشستم تو از راه آمدی با ناز و آن وقت تمنای مرا دیدی و رفتی شبی از عشق تو با پونه گفتم دل او هم برای قصه ام سوخت غم انگیزست توشیداییم را به چشم خویش فهمیدی و رفتی چه باید کرد این...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 15 فروردینماه سال 1386 00:05
با سلام: ببخشید اما با تاخیر ... سال نو به همه شما دوستهای گلم و عزیزترینم مبارک.
-
اما چگونه؟
یکشنبه 13 اسفندماه سال 1385 20:45
باید که تو را من فراموش کنم. اما چگونه مهرت از دل برکنم ؟ اما چگونه یادت از یاد برم ؟ اما چگونه نقطه عشقی از میان این همه آدم برخود حک کنم ؟ اما چگونه هر چه هست و نیست در دل به رویش پا نهم ؟ اما چگونه به خود گفتم که عشق را در دل می کشم ؟ اما چگونه به تو گفتم می روم گم می شوم دل می کنم ؟ اما چگونه با غرور کودکانه زیر...
-
نامه ای دیگر به عزیزترینم...
جمعه 13 بهمنماه سال 1385 20:17
زچشمت اگرچه که دورم هنوز پر از اوج و عشق و غرورم هنوز اگــر غصه بارید از مـاه و سال به یاد گذشته صبورم هنوز شـکستند اگر قاب یــاد مــرا دل شیشه دارم بلورم هنوز ســفر چاره دردهایم نـشد پر از فکر راه عبورم هنوز سـتاره شدن کار سختی نبود گذشتم ولی غرق نورم هنوز پــر از خاطرات قشنگ توام پر از یاد و شوق و مرورم هنوز اگر کوک...
-
معنی عشق
جمعه 29 دیماه سال 1385 00:14
گفتی که به احترام دل باران باش باران شدم وبه روی گل باریدم گفتی که ببوس روی نیلوفر را از عشق تو گونه های او را بوسیدم گفتی که ستاره شو،دلی را روشن کن من هم چو گل ستاره ها تابیدم گفتی که برای باغ دل پیچک باش بر یاسمن نگاه تو پیچیدم گفتی که برای لحظه ای دریا شو دریا شدم وتو را به ساحل دیدم گفتی که بیا و لحظه ای مجنون...
-
مطمئن باش عزیزترینم.
جمعه 17 آذرماه سال 1385 14:05
عزیزترینم سلام: مطمئن با ش و برو ضربه ات کاری بود دل من سخت شکست و چه زشت به من و سادگیم خندیدی برو تا راحت تر تکه های دل خود را سر هم بند زنیم تا تو رفتی همه گفتند از دل برود هر آنکه از دیده برفت وبه ناباوری و غصه من خندیدن آه ای رفته سفرکه دگر باز نخواهی برگشت کاش می آمدی و می دیدی که در این عرصه دنیای بزرگ چه غم...
-
مرگ آهسته
جمعه 26 آبانماه سال 1385 15:22
عزیزترینم سلام: اگر سفر نکنی ؛ اگر چیزی نخوانی ؛ اگر به اصوات زندگی گوش ندهی ؛ اگر از خودت قدردانی نکن ی زمانیکه خودباوری را در خودت بکشی ؛ وقتی نگذاری دیگران به تو کمک کنند اگر برده عادات خود شوی ؛ اگر همیشه از یک راه تکراری بروی ؛ اگر روز مرگی را تغییر ندهی اگر رنگهای متفاوت به تن نکنی ؛ یا اگر با افراد ناشناس صحبت...
-
نفس آخر
دوشنبه 8 آبانماه سال 1385 22:12
سلام آخر: آنکه مست آمد و دستی به دل ما زد و رفت در این خانه ندانم به چه سودا زد و رفت خواست تنهایی ما را به رخ ما بکشد تنه ای بر در این خانه تنها زد و رفت اینم خداحافظی من با همه دوستهای خوبم بخصوص تو.... پارتنون برای همیشه خاموش شد.
-
نامه چهارم
شنبه 15 مهرماه سال 1385 18:21
عزیزترینم سلام: از ورای رمز صدا یت به موهبتی عظیم رسیدم و در امیا ل سا ده خود غو طه ور شدم و به این حقیقت ایما ن آ وردم که "" جدا یی جزئی از وسوسه تنها یی است "" تو نمی دا نی که من چه طور در پس کلا م گرمت رنگ با ختم شعر سرا ییدم ترانه خواندم و به حرمت عظیم دستا نت ایمان آوردم و بوسه تنها یی را که می رفت با من وداع...
-
نامه سوم
چهارشنبه 22 شهریورماه سال 1385 02:11
عزیزترین سلام: نمی دانم، براستی این تقدیر من ا ست! یا سرنوشت توست! که اینگونه دیواری از جنس فاصله بین نگاهمان کلاممان و بین دستهامان جدایی افکنده ست. دیرگاهی ست صدای تپش قلبت شوق زیستن را در من نیفروخته و ترنم صدای مهربانت سرود هستی را با من تکرار نکرده ست. اینک من در انتظارم در انتظار،همسرایی با باد هم نوایی با برگ...
-
نامه دوم
یکشنبه 12 شهریورماه سال 1385 02:18
عزیزترین سلام: امشب هم مسیر عبورت را بین ستاره ها پوییدم. تنهایی ها را دور ریختم و به آرامش نگاهت تکیه کردم. این آمدن و رفتنهایت خاطرات آینده را برایم میسازد. آینده ای با تو و در کنار تو برای همیشه. در زلال چشمان صادقت خود را برای همیشه به روشنای احساست سپردم. به توانایی دستانت ایمان آوردم.وبه استواری قدمهایت برای...
-
آفتاب
یکشنبه 5 شهریورماه سال 1385 19:31
آفتاب با وجود آسمانی خسته ا تشنه یک ذره نور گم درون خویشتن خالی و پوچ کودکانه دخترانه ریشه یک جاهلیت در وجودم جاری است دشنه ها و زخم مردان کاری است بر درخت زندگی آفتابم تشنه یک ذره نور ذره ای بیداری و اندیشه در جسم زمان آفتابم .... گاه بیداری مگر در چشم این انسان منگ فصل گرد افشانی است؟ !!! ای دریغا ای دریغ ..... خنده...