-
نامه اول
شنبه 28 مردادماه سال 1385 09:26
عزیزترین سلام: امشب که امیدم به تو بیشتر از هر زمان دیگه شده برای دیدن چند دقیقه ای عبورت به پشتبام رفتم. میدونم شاید خنده دار باشه اما برام مهم بود ببینمت و از خدای خوب همه بخوام برای همیشه حافظ و نگهدارت باشه. تنها بودم اما میدونستم که تو هم به فکرمی برا همین کنار خودم گرمای وجودت را احساس کردم. از اونی که بهترین...
-
امروز
دوشنبه 16 مردادماه سال 1385 13:32
دوست خوبم سلام: امروز دلم خیلی هواتو کرده.. امروز بد جوری حضور دستای مهربونت رو روی شونه هام کم دارم..... امروز هوای گریه دارم... دلم خیلی برات تنگ شده.... خیلی به بودنت نیاز دارم...... دلم میخواد کنارم باشی...... میخوام که باشی..... امروز خیلی دلم می خواد از تو بگم... می خوام سرمو بذارم رو شونه ت.... می خوام تمام...
-
قصه عشق
شنبه 31 تیرماه سال 1385 02:19
دوست خوبم سلام: قصه ی عشق قصه عجیبی است . قصه معاشقه ها، قصه دوست داشتن ها، قصه درد و دل کردن دو عاشق و معشوق. واقعا قصه عشق قصه ای است که غوغا به پا می کنه … قصه عشق،قصه آرزوهایی است که همه تبدیل به رویا می شوند . همه تبدیل به خواب بیدارنشدنی می شوند ..... قصه عشق قصه سفر پرستو های عاشق به شهر عشق هست ، پرستویی که یک...
-
باز هم من بی تو
پنجشنبه 29 تیرماه سال 1385 12:24
دوست خوبم سلام: باز بی تو تا ابد بارانیم در حصار عشق تو زندانیم باز امشب دل صدایت میکند با تب عشق آشنایت میکند باز امشب کوچه پر از یاس شد آسمان دل پر از احساس شد باز چشمانم به راهت مانده است بی تو می دانم که قلبم مرده است باز لبهایم غزل خوانت شده عاشق پیدا و نهانت شده باز بی تو تا ابد بارانیم در حصار عشق تو زندانیم
-
سکوت
پنجشنبه 15 تیرماه سال 1385 14:51
دوست خوبم سلام: سکوت کرده ام اما در درونم فریاد بلندی دارم......
-
من باختم(تو رو باختم)
چهارشنبه 7 تیرماه سال 1385 16:17
دوست خوبم سلام: من باختم. عشقم احساسم زندگیم و هرچه فکر میکردم دارم ولی هیچ وقت نداشتم. تو را نمیدانم توجیحت را نمیخواهم دنبال بهانه نگرد دیگر با تو نمی مانم. در هیاهوی غربت خیابانها به دنبال نگاه آشنای تو میگشتم اما ندیدمت ندیدمت تا به ناگاه دستان غریبه ای را در دستانت دیدم. آری... دیدم اویی که همه هستی من بود در...
-
گر یه
جمعه 12 خردادماه سال 1385 12:39
دوست خوبم سلام: دیگر برای اینکه گریه نکنم هیچ بهانه ای ندارم گریه گاهی رمز تدبیر اشتباهات است
-
اشتباه کردم
چهارشنبه 10 خردادماه سال 1385 19:20
دوست خوبم سلام: تو این نهایت شب ، وقتی نگات می خندید، چشمای خیره من اندوهتو نمی دید. چرا غریبه بودم با غربت نگاهت ،تصویرمو ندیدم تو چشم بی گناهت . کاشکی برای قلبت یه آسمون می ساختم، روح بزرگ تو رو چرا نمی شناختم. آینه گریه می کرد وقتی تو رو شکستم ،ستاره پشت در بود وقتی درارو بستم. تو بودیو سکوت و غروب سرد پائیز، باغچه...
-
من و تو
شنبه 30 اردیبهشتماه سال 1385 10:39
دوست خوبم سلام: گفتنیها کم نیست ، من و تو کم بودیم خشک و پژمرده ، تا روی زمین خم بودیم گفتنیها کم نیست ، من و تو کم گفتیم مثل هذیان دم مرگ ، از آغاز چنین ،درهم و برهم گفتیم دیدنیها کم نیست ، من وتو کم دیدیم بی سبب از پاییز ، جای میلاد اقاقیها را ،پرسیدیم چیدنیها کم نیست ، من و تو کم چیدیم وقت گل دادن عشق ، روی دار...
-
برای تو
سهشنبه 22 فروردینماه سال 1385 11:29
دوست خوبم سلام: تا به حال به چنین روزهایی فکر نکرده بودم. دنیا داره دور سرم می چرخه. انگار همه دنیا به نقطه ضعف من انگشت فرو می کنند. همیشه سعی می کردم از خودم نپرسم فردا چی میشه. همیشه سعی میکردم تو حال باشم مبادا غصه فردا زودتر از موعود ار پام دراره. اما آخرش اونی که فکر نمی کردم شد. هر کی از هر جای دنیا از کانادا...
-
عشق و زندگی
پنجشنبه 10 فروردینماه سال 1385 17:41
عشق * عشق یعنی با تو خواندن از جنون ، عشق یعنی سوختنها از درون عشق یعنی سوختن تا ساختن ، عشق یعنی عقل و دین را باختن عشق یعنی دل تراشیدن ز گل ، عشق یعنی گم شدن در باغ دل عشق یعنی تو ملامت کن مرا، عشق یعنی می ستایم من تو را عشق یعنی در پی تو در به در ، عشق یعنی یک بیابان درد سر عشق یعنی با تو آغاز سفر ، عشق یعنی قلبی...
-
دروغ
سهشنبه 8 فروردینماه سال 1385 12:09
دروغ میگفت.دیگری را دوست میداشت . بارها گفتم دوستم داری؟گفت:آری تا دیری خاموش بودم.ولی آخر از پای شکیب افتادم و گفتم : راست بگو ترا خواهم بخشید آیا دل به دیگری بستی؟ گفت:نه ! فریاد زدم .بگو راستش را هر چه هست ترا خواهم گذشت ..... عاقبت باآرزوی فراوان پیش آمد و گفت : مرا ببخش..... دیگری را دوست دارم گفتم:حال که سالها...
-
دوباره آمده ام
جمعه 4 فروردینماه سال 1385 17:44
دوست خوبم سلام: آمده ام تا بگویم هستم.تا آخر همه چیز هستم. آمده ام تا بار دیگر بودنم را به همه اثبات کنم. من در تنهایی هم هستم بدون دیگران هم هستم. کافیست نوری باشد. آنگاه تو را نیز در کنار خود می بینم و این بهترین موهبت است. بهترینم اینبار از خود مینویسم.مینویسم که نگویی سکوت کرده که سکوت در وجود من نیست و من همه...
-
عیدت مبارک
دوشنبه 29 اسفندماه سال 1384 18:29
سلام دوست خوبم: همه شکوفه های نارنج همه سبزی درختان همه زیبایی دریا با یک بغل رز سفید تقدیم تو بهترینم. سال نو سالی سرشار از صفا صداقت صمیمیت دوستی یک رنگی و سلامتی تقدیم تو باد.
-
سرنوشت
چهارشنبه 24 اسفندماه سال 1384 16:33
در سراشیبی و پیچ و خم سرنوشت نمی دانم نمی دانم به کجا رهسپارم و به کدام امید گام بر میدارم همینقدر می دانم که طاقت رفتنی نمانده وماندن صعب و محال است چه باید بکنم گردن از بار گذشته شکسته و پشت از سنگینی آن خمیده محنت ایام خردم کرده که حتی یادآوری آن در خاطرم بر بار اندوه می افزاید پای در گل فرو مانده ورفتن محال نه...
-
راه
یکشنبه 21 اسفندماه سال 1384 16:55
من راهی را می روم که همگان رفته اند و آسمان صبوری را می بینم که هنوز نگاه های حریصانه زمین را تحمل میکند من راهی را می روم که دیروز کسی از آن عبور کرده است و به گدایی می اندیشم که دیروز نیز سکه های ترحم را در جیب نهاده است از زیر درختی عبور میکنم و برگ خشک شده ای را زیر پا می فشارم برگی که دیروز نیز زیر پای فشرده شده...
-
زیر باران
پنجشنبه 11 اسفندماه سال 1384 16:40
در زیر باران نشسته بودم… چشمم را به آسمان دوخته بودم چشمم را به ابرهای سرگردان دوخته بودم…انتظار می کشیدم…انتظار قطره ای عاشق از باران که از آسمان بیاید و بر چشمانم بنشیند… تا شاید چشمانم عاشق آن قطره شود… باران می بارید آسمان می نالید، ابرها بی قرار بودند…صدای رعد ابرها سکوت آسمان را در هم شکسته بود… خیس خیس شده بودم...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 6 اسفندماه سال 1384 09:10
چشم براه آرزوئی است مرا در دل که روان سوزد و جان کاهد هر دم آن مرد هوسران را با غم و اشک و فغان خواه د بخدا در دل و جانم نیست هیچ جز حسرت دیدارش سوختم از غم و کی باشد غم من مایه آزارش شب در اعماق سیاهی ها مه چو در هاله راز آید نگران دیده به ره دارم شاید آن گمشده باز آید سایه ای تا که بدر افتد من هراسان بدوم بر در چون...
-
مسافر
سهشنبه 25 بهمنماه سال 1384 17:58
گریه نکن به حال من تنها امید زندگی با گریه هات بهم نگو هر چی می خوای بهم بگی فریاد بزن اسم منو اگر چه می لرزه صدات بذار که با صدای تو یه لحظه آروم بگیرم یه شب دیگه روشونه هات دست تو دستات بمیرم بذار که عاشقت بشم زیر درخت کوچمون یه بار دیگه نگات کنم از تو حیاط خونمون می خوام تموم لحظه ها برام بشن یه خاطره خاطره لحظه ای...
-
کاش می شد
یکشنبه 16 بهمنماه سال 1384 12:49
کاش می شد خالی از تشویش شد برگ سبز تحفه درویش شد کاش تا دل می گرفت و می شکست عشق می امد کنارش می نشست کاش من هم یک قناری می شدم در تب آواز جاری می شدم بال در بال کبوتر می زدم آن طرفتر ها کمی سر می زدم با قناری ها غزل خوان می شدم پشت هر اواز پنهان می شدم آی مردم ! من غریبستانی ام امتداد لحظه ی بارانی ام شهر من آن سوتر...
-
بهونه من تربچه
جمعه 14 بهمنماه سال 1384 17:49
سلام بهونه قشنگه من برای زندگی آره بازم منم همون دیونه همیشگی فدای مهربونیات چه میکنی با سرنوشت دلم برات تنگ شده بود این نامه رو واست نوشت حال منو اگه بخوای رنگ گلای قالیه جای نگاهت بدجوری تو صحن چشمام خالیه ابرا همه پیشه منن اینجا هوا پر از غمه از خوبیات هر چی بگم جون خودت بازم کمه دیشب دلم گرفته بود رفتم کنار آسمون...
-
وقتی اومدی کسی تورو ندید اما من دیدمت
چهارشنبه 12 بهمنماه سال 1384 11:07
کسی تو رو حس نکرد ولی من باهمه وجودم حست کردم همیشه دلم می خواهد برات شعر بنویسم عاشق باشم و دلتنگ نمی ذاره نذاشته همین خورده ریزی که اسمش زندگی مسافر غریب من جاده زندگیت کجاست بگو که مقصد دلت تو خونه فرشته هاست چه قصه ها گفتی برام از روزگار نالوتی گفتی دیگه خسته شدم از عشقهای دروغکی سفر یه جور شکایت به خنده های...
-
تشکر
دوشنبه 10 بهمنماه سال 1384 14:45
سلام امروز خیلی خوشحالم من هم از مقطع کاردانی فارغ التحصیل شدم هم کارشناسی قبول شدم شاید این بهترین هدیه به بهترین دوست مشوق و راهنمام باشه مامی خوبم برای همه زحماتت ممنون امیدوارم بازم بتونم برات افتخار و سربلندی کسب کنم در ضمن از دوستان خوبم بخصوص بهی نازنین و محمد عزیز هم ممنونم
-
تنهایی آنقدر که بزرگی ماه پوشاننده آن نیست
یکشنبه 9 بهمنماه سال 1384 19:23
-
بودن تو
جمعه 23 دیماه سال 1384 18:35
می شد از بودن تو عالمی ترانه ساخت کهنه ها رو تازه کرد از تو یک بهونه ساخت با تو می شد که صدام همه جا روپر کنه تا قیامت اسم ما قصه ها رو پر کنه تو رو خیلی دیر شناختم وقتی که تموم شدم **** نه یه دست رفیق دستام نه شریک غم بودی واسه حس کردن دردام خیلی خیلی کم بودی توی شهر بی کسی هام تو رو از دور می دیدم شهر بی عابر و خالی...
-
انتظار
سهشنبه 20 دیماه سال 1384 00:27
همیشه منتظریم ... ما به فصلی دلخوش کرده بودیم به فصلی که می آید تا رنگ زمانه ایی دیگرشود به امتداد فاصله ها کاری نداشتیم به گلدانهای خالی نگاه نمی کردیم به خورشید دلخوش بودیم وغروب را از یاد برده بودیم . هیچ کس در دلش عشق گذشته ایی را نمی پروراند هیچ کس به نبودن اعتنایی نداشت همه به ستاره های دنباله دار لبخند می زدیم...
-
به دوست بی معرفتم
یکشنبه 18 دیماه سال 1384 21:48
هیچکی از رفتن من غصه نخورد هیچکی با موندن من شاد نشد وقتی رفتم کسی قلبش نگرفت بغض هیچ آدمی فریاد نشد وقتی رفتم کسی غصش نگرفت وقتی رفتم کسی بدرقم نکرد دل من میخواست تلافی بکنه پس چشه هیچ کسی عاشقم نکرد پس چشه هیچ کسی عاشقم نکرد وقتی رفتم نه که بارون نگرفت هوا صاف و خیلی هم آفتابی بود اگه شب میرفتم و خورشید نبود آسمون...
-
کاش
یکشنبه 18 دیماه سال 1384 09:44
کاش می دانستی در خزانی که از این دشت گذشت سبز ها باز چرا زرد شدند خیل خاکستری لک لک ها تا کجاهای کجا کوچیدست کاش می فهمیدی زندگی محبس بی دیواریست وتو محکوم به حبس ابدی و عدالت ستم معتدلی است که درون رگ قانون جاریست کاش می فهمیدی دوستی اش دهن سوزی نیست کاش می فهمیدی. از های و هوی کوچه و بازار خسته ام دلگیرم از ستاره و...
-
قصه عشق
شنبه 17 دیماه سال 1384 11:31
قصه ی عشق قصه عجیبی است . قصه معاشقه ها، قصه دوست داشتن ها، قصه درد و دل کردن دو عاشق و معشوق. واقعا قصه عشق قصه ای است که غوغا به پا می کنه … قصه عشق،قصه آرزوهایی است که همه تبدیل به رویا می شوند . همه تبدیل به خواب بیدارنشدنی می شوند ..... قصه عشق قصه سفر پرستو های عاشق به شهر عشق هست ، پرستویی که یک لحظه سفر میکند...
-
من برای تو
جمعه 16 دیماه سال 1384 18:08
امشب که شعله می زندم ماجرای تو بر این سرم که سر بگذارم به پای تو بی تاب و بی قرارم و بی واهمه ولی جز حرف عاشقانه ندارم برای تو امشب هزار مرتبه بی تو دلم شکست یعنی هزار مرتبه مردم برای تو من راضی ام به این همه دوری ولی عزیز راضی ترم به اینکه ببینم رضای تو حالا درخت و جاده به راهت نشسته اند حالا سکوت و سایه پر است از...