-
یک جایی....
پنجشنبه 15 دیماه سال 1384 20:44
یک جایی ... تمام رؤیایش لبخند توست وزمانی که به تو فکر میکنه احساس میکنه که زندگی واقعا با ارزشه پس هر گاه احساس تنهایی کردی این حقیقت رو به خاطر داشته باش . یک نفر ... یک جای ... در حال فکر کردن به توست . تو بخشی از وجود منی غم تو غم من است غم من غم تو است ما کنار هم می مانیم . از عشق برایت می خوانم و منتظر می مانم...
-
بی تو
چهارشنبه 14 دیماه سال 1384 12:45
- - - - - - - - - - - - - بی تو هرگز نمیخوام به آرزوهام برسم با تو عمری میتونم به هر چی میخوام برسم با تو جون میگیرم....روی چشمام جاته... همه ی عــشق من اون دو تا چشماته... بی تو هرگز...با تو عمری... راضی بشو به بودنم...بدون که عاشقت منم... بی تو میمیرم...!! نمیدونی چی میکشم...از دست تو، تو همه ی دقایقم...!!! ببین...
-
مهتاب
یکشنبه 11 دیماه سال 1384 22:40
گردونه ء شب آرام آرام پیش می آید و همه جا را در تاریکی و خاموشی می برد . شب را دوست دارم شب سکوت است و آرامش دنیا دنیای دیگری است . همراه نسیم شب به آسمانها پرواز می کنم هیچکس خلوتم را بر هم نمی زند . در برابر ستارگان زانو بر زمین مینهم تا به سرود روشنایی گوش فرا دهم . به اختران درخشان می گویم : نازنینان مرا امشب...
-
یار عزیز
شنبه 10 دیماه سال 1384 15:38
یار عزیز روزها در پس پندار دلم یار عزیز طرح چشمان تو را می بینم روز و شب در گذر تند زمان همه وقت لحظه ی دیدار تو را می بینم . ... کاش می خواندی از این جادوی افسون شده یار که در این راز نهان همه جا نام تو را می بینم ... آه از آن خانه ی تاریک وسکوتم ای یار
-
یاداوری
شنبه 10 دیماه سال 1384 12:42
دوستان خوبم سلام خواستم بگم دو مطلب آخر مال من نیست. یه وقت سو ء تفاهم نشه.
-
آموخته های تلخ من
شنبه 10 دیماه سال 1384 07:53
آموخته ام... که زندگی دشوار است، اما من از او سخت ترم آموخته ام... که کوتاهترین زمانی که من مجبور به کار هستم، بیشترین کارها و وظایف را باید انجام دهم آموخته ام... که همه می خواهند روی قله کوه زندگی کنند، اما تمام شادی ها و پیشرفتها وقتی رخ می دهد که در حال بالا رفتن از کوه هستیم آموخته ام... که فرصتها هیچ گاه از بین...
-
دلم برایش تنگ است
جمعه 9 دیماه سال 1384 20:18
دلم برایش تنگ است ... دلم برای کسی تنگ است که ؛ آفتاب ِ صداقت را به میهمانی ِ گلهای باغ می آورد وگیسوان بلندش را به بادها میداد ودستهای سپیدش رابه آب می بخشید ... دلم برای کسی تنگ است که ؛ همچو کودک ِ معصومی دلش برای دلم می سوخت و مهربانی را نثارمن میکــــرد ... دلم برای کسی تنگ است که ؛ تا شمال ترین ِشمال ودر جنوب...
-
مطمئن باش
جمعه 9 دیماه سال 1384 19:13
مطمئن با ش و برو ضربه ات کاری بود دل من سخت شکست و چه زشت به من و سادگیم خندیدی برو تا راحت تر تکه های دل خود را سر هم بند زنیم تا تو رفتی همه گفتند از دل برود هر آنکه از دیده برفت وبه ناباوری و غصه من خندیدن آه ای رفته سفرکه دگر باز نخواهی برگشت کاش می آمدی و می دیدی که در این عرصه دنیای بزرگ چه غم آلوده جدایی هایی...
-
تو را دوست دارم
جمعه 9 دیماه سال 1384 12:53
تو را دوست دارم تو را دوست دارم نه تنها به خاطر آنجه تو هستی بلکه به لحاظ آنچه من هستم وقتی که با تو هستم ***************** تو را دوست دارم نه تنها به خاطر آنچه تو از خود ساخته ای بلکه به خاطر آنچه از وجود من می سازی ***************** تو را دوست دارم به خاطر آن بخش از وجودم که تو در من پیدا کرده ای ******************...
-
دعا
چهارشنبه 7 دیماه سال 1384 12:59
سلام به همه دوستان خوبم زود زود میام . اما بعد امتحانام. برام دعا کنید ترم آخر بدون دردسر درسهام پاس بشه . ممنونم.
-
هیچی برا گفتن ندارم
چهارشنبه 25 آبانماه سال 1384 11:56
-
سلام
سهشنبه 24 آبانماه سال 1384 13:11
سلام به همه میگم وبلاگ هامون چه زشت شده؟ باید یه کاری کرد. از بس از صبح غصه خوردم عیدم خراب شد. اما بیخیال درستش می کنم از قبل هم بهتر. اصلا شکست لازمه پیروزیه. تا بعد سبز باشید و پایدار.
-
تو را دوست دارم
پنجشنبه 12 آبانماه سال 1384 19:36
تو را دوست دارم تو را دوست دارم نه تنها به خاطر آنچه تو هستی بلکه به لحاظ آنچه من هستم وقتی که با تو هستم ***************** تو را دوست دارم نه تنها به خاطر آنچه تو از خود ساخته ای بلکه به خاطر آنچه از وجود من می سازی ***************** تو را دوست دارم به خاطر آن بخش از وجودم که تو در من پیدا کرده ای ******************...
-
غم و حسرت
چهارشنبه 11 آبانماه سال 1384 21:54
:بهترینم سلام: با تمام وجودم دوریت را احساس می کنم. احساس رفتن تو و نبودن تو. احساس خرد شدن همه وجود من. با تمام حسرت به تو می اندیشم.به تو که گمان می کردم روزی مال منی ولی اینک...... دوست خوبم اما بی وفای من: احساس انسانها ارزشمند است و حرمت دارد. حرمت دل مانند حرمت نان است. تو نخواستی دل منو درک کنی. دلی که از آن...
-
خود خواهی های من
دوشنبه 9 آبانماه سال 1384 19:20
عزیزترینم سلام: دارم به تو فکر می کنم. به تو که همیشه می گی دوستم نداری. به تو که همیشه تو تنهایی هام منو تنها می گذاری. دارم فکر می کنم اگه در کنارم بودی ؟ اگه مال خودم بودی؟ برات چه کار می کردم؟ از کدام لحظه آن بگویم که همه لحظات را بارها برای خودم در خیال ترسیم کرده ام. از چه زمانی بگویم که همیشه هر لحظه هر کجا خود...
-
تو
دوشنبه 9 آبانماه سال 1384 12:52
دوست من سلام: شب که می شود ستاره های آسمان من را به یاد تو می اندازند. هر ستاره ای ذره ای از درخشش تو را دارد. اما اگر همه آنها جمع شوند نیمی از درخشش تو را دارند. ستاره ها را دوست دارم. زیرا که شب را روشن می کنند. تا تو را در خاطر من زنده کنند. فرشته ها را دوست دارم. زیرا که وقتی بال می زنند. من صدای تو را در موسیقی...
-
دوری
جمعه 6 آبانماه سال 1384 23:30
بهترینم سلام: رفتنت حادثه تلخ گذر از احساس من بود. تو که رفتی مرا نیز با خود بردی. اما چه منی؟ آنی که دیروز بودم یا آنی که امروزم؟ امروز مبدل شده ام به آنی که در سکوت سربی خویش غوطه ور است. امروز دیگر از خودم و آنچه بودم دورم. امروز تو را می پویم. وه که چه دوری از من. آنقدر دور که صدای فریادهایم را نمی شنوی. فریادی که...
-
صدای شکسته
جمعه 6 آبانماه سال 1384 10:17
خوب من سلام: یکی دارد می آید. از دور یک نور روشن به سمت من می آید. دلم به تب و تاب افتاده. خدایا آیا اوست؟ اوست که دل من را به نگاهی از آن خود کرد؟ خدایا آیا اوست؟ نزدیک تر شد . نمی دانم. دلهره چشمانم را تار کرده. ثانیه ها همچون عمری می گذرد. یک قدم دیگر... از اضطراب عرق سرد بر تمام بدنم نشسته. خدایا آیا اوست؟ آنقدر...
-
آسمانی
پنجشنبه 5 آبانماه سال 1384 20:03
دوست خوبم سلام : سکوت همه جا را فراگرفته باز شب از راه رسید شبی دیگر با آسمان بی ستازه بی تو. امشب نیز با یاد تو سر بر بالش می گذارم و با یاد تو به سوی دیدن کابوسهایم می شتابم. نمی دانم کابوس امشب من چیست اما کابوس دیشبم وای دیوانه ترینم کرد. دیشب در تمام وجودم ترس تنها شدن رخنه کرد و خواب را از سرم ربود . دیدم.......
-
موسیقی
دوشنبه 2 آبانماه سال 1384 21:02
دوست من سلام: همواره می توان نکته ای تازه در موسیقی یافت. همواره می توان زیبایی دیگری کشف کرد. هرگز آن لحظه وجود ندارد که بگویی: بله همین است. اجرای یک قطعه موسیقی را نمی توان باز آفرید. آنچه دو باره اجرا می شود کاری متفاوت است. آن یکی تمام شد و دیگری همیشه بهتر است. باید بهتر باشد. ....
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 1 آبانماه سال 1384 19:34
خوب من سلام: امروز دلتنگم و این دوری و سردی توست که منو دلتنگ کرده. آخه نازنینم من دلبسته تو شده ام و حالا که احساس نیاز به بودنت می کنم تنها رهایم کردی. این روزها تنهایی مانند خوره ای به وجودم رخنه کرده و ذره ذره روح پنهان در پس جسم خمودم را می خورد. هرگز این باور در من نبود که روزی این چنین وابسته شوم که خود را در...
-
دیدار
پنجشنبه 28 مهرماه سال 1384 20:33
بهترینم سلام: در تاریکی شب که ابرها تمام آسمان را خاکستری کرده در گوشه ای از این دنیای بی در و پیکر دلی سخت می تپد دلی کوچک که چشم انتظار مسافریست. او مدتهاست برای چنین روزی لحظه شماری میکند. لحظه های سپری شدن سالها چشم انتظاری و نزدیک شدن به ساعت دیدار. سالها بود که دلها از دور با هم سخن می گفتند. از دوستی و دوست...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 24 مهرماه سال 1384 19:32
خوب من سلام: امشب وقتی اولین ستاره تو آسمون شب پیدا شد من او را از آن خود کردم.و تصمیم دارم هر شب برای دیدارش چشم به آسمان بدوزم. شاید در این ستاره گم شده خود را پیدا کنم. گم شده ای که مدتهاست منتظر حضورشم . می خواهم لحظه آمدنش را جشن بگیرم. در شبی پر ستاره او می آید. می آید با سبدی گل یاس سپید و دلم را آرام می کند....
-
بهانه
یکشنبه 24 مهرماه سال 1384 11:58
خوب من سلام: کنار آشنایی تو آشیانه می کنم فضای آشیانه رو پر از ترانه می کنم کسی سوال می کند به خاطر چه زندهای و من برای زندگی ت و را بهانه می کنم .
-
نام تو
شنبه 23 مهرماه سال 1384 12:24
خوب من سلام: آخرین واژه زنده موندن دل تو تاریک خونه خیال نام توست . تکرار این واژه پای رفتن رو سست می کند.و دل را امیدوار به یک جواب ساده شنیدن از تو. ماههاست که از اعماق قلبم داد می زنم و نام تو را صدا می کنم. ولی هنوز هیچ جوابی به من ندادی. نمی دانم تا کی به این فریاد ادامه می دهم ولی فعلا این تنها دل خوشی دل شده...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 5 شهریورماه سال 1384 07:57
مهربانم سلام: چه می گذرد در پس این جسم خسته؟ چه دردی موج می زند در این روح ناآرام؟چه کنم تا اندکی تن آسوده شود و ذره ای روح آرام گیرد؟ به کی پناه ببرم از این همه دلتنگی؟ در درونم چه غوغایی برپاست؟ چه کسی می تواند این همه زخم را مرحم باشد؟ سالهاست به دنبال دو بال پروازم. پرواز تا نهایت آرزو. سالهاست که منتظر ناجی هستم...
-
بی وفا
چهارشنبه 2 شهریورماه سال 1384 12:36
اونی که یار تو بود اگه غمخوار تو بود قلبشو پس نمی داد دل به هر کس نمی داد دل می گفت مقدسه عشق اون برام بسه از نگاهش فهمیدم که دروغه ، هوسه غصه خوردن نداره گریه کردن نداره به یه قلبه بی وفا دل سپردن نداره آخر قصه چی شد قلب اون مال کی شد اونکه از من پر گرفت چی می خواستیم و چی شد اونکه عاشق تو بود اگه لایق تو بود تو رو...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 12 مردادماه سال 1384 10:16
سلام به همه دوستان از وقفه پیشامده معذرت می خوام سعی می کنم هر چه زودتر به روز کنم.
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 26 خردادماه سال 1384 16:32
دوست من سلام: زیباترین حرفت را بگو گنجه پنهان سکوت را آشکار کن و هراس مدار از اینکه بگویند ترانه ای بیهوده می خوانی چرا که ترانه ما ترانه بیهودگی نیست چرا که عشق حرفی بیهوده نیست.
-
غم نامه
دوشنبه 23 خردادماه سال 1384 08:38
سلام به مهربانی : چقدر دلگیرم چرا اینقدر غمگینم؟ آیا شادی نمی خواهد لحظه ای هم مرا در بر گیرد؟ آیا خداوند مایل نیست ثانیه ای من بخندم؟ چرا همیشه دردها و غمها به سراغم می آید؟ سالهاست که می کوشم نغمه مثبت بسرایم و انتقال دهنده مثبت ها باشم . شده ام سنگ صبور همه . شده ام گوش دردهای همه . هر که غمی دارد بر دل من خالی می...