موفقیت توفیق بندگی خداست

مینویسم برای او که همه خوبی به من آموخت

موفقیت توفیق بندگی خداست

مینویسم برای او که همه خوبی به من آموخت

زیر باران

در زیر باران نشسته بودم… چشمم را به آسمان دوخته بودم
چشمم را به ابرهای سرگردان دوخته بودم…انتظار می کشیدم…انتظار قطره ای

عاشق از باران که از آسمان بیاید و بر چشمانم بنشیند… تا شاید چشمانم عاشق آن

قطره شود… باران می بارید آسمان می نالید، ابرها بی قرار بودند…صدای رعد ابرها سکوت آسمان را در هم شکسته بود… خیس خیس شده بودم ، مثل پرنده ای

در زیر باران…! دوست داشتم پرواز کنم در اوج آسمانها تا شاید خودم قطره عاشق را میان این همه قطره پیدا کنم… می دانستم قطره هایی که از آسمان می ریزد

اشکهای آسمان است… اشکهایی که هر قطره از آن خاطره ای بیش نبود… در رویاهایم پروازکردم ، در اوج آسمانها، در میان ابرها، در میان قطره ها! چطور می

شود از میان این همه قطره باران ، قطره عاشق را پیدا کرد؟! قطره هایی که هر وقت به زمین میریخت یا به دریا می رفت!، یا به رودخانه! ، یا به صحرا می رفت و

...به زمین فرو می رفت و یا بر روی گل می نشست!… من به دنبال قطره ای بودم که بر روی چشمانم بنشیند
نه قطره ای که عاشق دریا یا گل شود…و یا اینکه ناپدید شود!… من قطره عاشق را

می خواستم که یک رنگ باشد!… همان رنگ باران عشق من…! نگاهم به باران بود ، در دلم چه غوغایی بود!… انتظار به سر رسید ، قطره عاشق به چشمانم

نرسید ...! باران کم کم داشت رد خود را گم می کرد…و آسمان داشت آرام میگرفت! دلم نمی خواست آسمان آرام بگیرد اما…! من نا امید نشدم و باز هم منتظر

ماندم… آنقدر انتظار کشیدم تا…قطره آخرباران را از آن بالاها می دیدم… قطره ای که آرزو داشتم به
چشمانم بنشیند… آرزو داشتم بیاید و با چشمانم دوست شود… قطره باران داشت به سوی چشمانم می آمد… نگاهم همچنان به آن قطره بود…طوفان سعی داشت

قطره را از چشمانم جدا کند و نگذارد به چشمانم بنشیند… اما آن قطره عشق با طوفان جنگید ، از طوفان گذشت و به چشمانم نشست…چه لحظه قشنگی…در همان

لحظه که قطره باران عشقم داشت به زمین می ریخت چشمان من هم شروع به اشک ریختن کرد… اشکهایم با آن قطره یکی شده بود…احساس کردم قطره عاشق در

...قلبم نشسته…به قطره وابسته شدم… آن قطره پاک پاک بود چون از آسمان آمده بود…همان قطره ای که باران عشقم به من هدیه داد

نظرات 10 + ارسال نظر
hajieh جمعه 12 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 09:49 ق.ظ http://hajieh.blogsky.com/

سلام
باران واقعا قشنگه از هر لحاظ .

علی جمعه 12 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 06:44 ب.ظ http://iranmehre.persianblog.com

با سلام وبلاگ قشنگ و با حالی دارید. امیدوارم هر چه که می نویسید بازتابی از احساس و جریانات موجود در جامعه و برایند روح و احساس یک ایرانی باشد که قطعا همین‌طور نیز هست.
منتظر دیدار سبزتان هستم
پاینده باشید و سربلند.

مسعود شنبه 13 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 12:25 ب.ظ http://em84.blogfa.com

امیدوارم که قطره ای که به اون پاکی که خودت میگی از آسمون امده وقتی که به زمین میرسه اسیر آلودگی های زمینی نشه!
خوش باشی!

روزبه یکشنبه 14 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 01:52 ب.ظ http://rozbehdk.blogsky.com

مطلب قشنگی بود

روزبه یکشنبه 14 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 10:50 ب.ظ http://rozbehdk.blogsky.com

مرصی از خضور سبز شما

مسعود دوشنبه 15 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 02:14 ب.ظ http://em84.blogfa.com

چه خبر از قطره ی پاک؟

مسعود سه‌شنبه 16 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 02:57 ب.ظ http://em84.blogfa.com

آتنا جون کم پیدایی!!!!!!!!!!!!

روزبه چهارشنبه 17 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 10:49 ب.ظ http://rozbehdk.blogsky.com

به وبلاگ من خوش اومدین صفا آوردین

مسعود شنبه 20 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 09:17 ق.ظ http://em84.blogfa.com

بابا کجایی؟

مرتضی قاسمی دوشنبه 22 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 09:32 ب.ظ

بابا خیلی با هالی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد