چشم براه
آرزوئی است مرا در دل که روان سوزد و جان کاهدهر دم آن مرد هوسران را با غم و اشک و فغان خواهد
بخدا در دل و جانم نیست هیچ جز حسرت دیدارش
سوختم از غم و کی باشد غم من مایه آزارش
شب در اعماق سیاهی ها مه چو در هاله راز آید
نگران دیده به ره دارم شاید آن گمشده باز آید
سایه ای تا که بدر افتد من هراسان بدوم بر در
چون شتابان گذرد سایه خیره گردم به در دیگر
همه شب در دل این بستر جانم آن گمشده را جوید
زینهمه کوشش بی حاصل عقل سرگشته به من گوید
زن بدبخت دل افسرده ببر از یاد دمی او را
این خطا بود که ره دادی به دل آن عاشق بد خو را
آن کسی را که تو می جوئی کی خیال تو بسر دارد
بس کن این ناله و زاری را بس کن او یار دگر دارد
لیکن این قصه که می گوید کی به نرمی رودم در گوش
نشود هیچ ز افسونش آتش حسرت من خاموش
می روم تا که عیان سازم راز این خواهش سوزان را
نتوانم که برم از یاد هرگز آن مرد هوسران را
شمع ای شمع چه می خندی؟
به شب تیره خاموشم به خدا مردم از این حسرت که چرا نیست در آغوشم
سلام
ای شمع ........ واقعا عالی بود بدون اغراق دارم میگم .
موفق باشید
سلام . بسیار زیبا بود به من هم سر بزنید ...
آتنا جان سلام
خسته نباشی
حالت خوبه؟
چطوری؟
ممنون که به من سر زدی
بازم بیا خوشحال میشوم
راستی این شعرت هم قشنگ بود ومن با اجازه ات از اون کپی گرفتم
موفق باشی
تا بعد....
سلام عزیزم
واقعا لذت بردم مخصوصا از شعرات
موفق باشی
سلام!
اول باید بهتون بگم که اگر دوست داشته باشید تبادل لینک کنیم!
بعد هم هر وقت اومدی توی وبلاگ من که لطف هم می کنی و برام کامنت میذاری ! راحت باش و حرف دلت رو بزن!
منتظرتم!
بای!!!!!!
سلام
چشم من آدم رکی هستم و فکر کنم هر کسی که منو می شناسه اینو می دونه
برات آرزوی موفقیت می کنم
سلام .قشنگ بود. موفق باشی.
من هم لینکتون رو وارد کردم!
بازم بهم سر بزن!
بای!!!!!!!!!!!!!!!
سلام!
لطف کردی که بازم سر زدی !
باور کن که من همون اول لینکت رو وارد کردم ولی نمیدونم که چرا نیومد!
ولی در هر حال الان دیگه هستش!
موفق باشی!
دوست داشتم در مورد شعر یه سر رشته ای داشته باشم تا بتونم برات کامنت بذارم ولی..............
من همیشه اخری هستم... چون خبرم نمی کنی !!!
کجایی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟/
سلام
اخرش توانستم به وبت بیا
بیست بسته
مرسی
بای