تو بخشی از وجود منی
از عشق برایت می خوانم
از عشق برایت می گویم
از عشق برایت می سرایم
وقتی تو نیستی دلم زار می گرید
شب را دوست دارم شب سکوت است و آرامش دنیا دنیای دیگری است
.همراه نسیم شب به آسمانها پرواز می کنم هیچکس خلوتم را بر هم نمی زند
.در برابر ستارگان زانو بر زمین مینهم تا به سرود روشنایی گوش فرا دهم
.به اختران درخشان می گویم : نازنینان مرا امشب نورباران کنید
.اما افسوس خیلی زود از کنار افق ابرهای شوم به راه می افتند و این شعاع دلپذیر را می پوشانند و دوباره همه چیز و همه جا به ظلمت تبدیل می شود
.من می مانم و دلتنگی برای مهتاب
یار عزیز
روزها در پس پندار دلم
یار عزیز
طرح چشمان تو را می بینم
روز و شب در گذر تند زمان
همه وقت لحظه ی دیدار تو را می بینم
....
کاش می خواندی از این
جادوی افسون شده یار
که در این راز نهان
همه جا نام تو را می بینم
...
آه از آن خانه ی تاریک وسکوتم
ای یار