موفقیت توفیق بندگی خداست

مینویسم برای او که همه خوبی به من آموخت

موفقیت توفیق بندگی خداست

مینویسم برای او که همه خوبی به من آموخت

عشق و زندگی

عشق *

عشق یعنی با تو خواندن از جنون ، عشق یعنی سوختنها از درون عشق یعنی سوختن تا ساختن ، عشق یعنی عقل و دین را باختن عشق یعنی دل تراشیدن ز گل ، عشق یعنی گم شدن در باغ دل عشق یعنی تو ملامت کن مرا، عشق یعنی می ستایم من تو را عشق یعنی در پی تو در به در ، عشق یعنی یک بیابان درد سر عشق یعنی با تو آغاز سفر ، عشق یعنی قلبی آماج خطر عشق یعنی تو بران از خود مرا ، عشق یعنی باز می خوانم تو را عشق یعنی بگذری از آبرو ، عشق یعنی کلبه های آرزو عشق یعنی با تو گشت*

زندگی *

 زندگی یعنی مسیری رو به آب ، زندگی یعنی نه بیداری نه خواب زندگی یعنی سرای امتحان ، زندگی یعنی در ان عاشق بمان زندگی یعنی کمی و کاستی ، زندگی یعنی دروغ و راستی زندگی یعنی صفا ، مهر و وفا ، زندگی یعنی ستم ، جور و جفا زندگی یعنی سفر ، راهی دراز ، زندگی یعنی جهانی رمز دار زندگی یعنی مهی در پشت ابر ، زندگی یعنی بلا و درد و صبر زندگی یعنی دو روزی میهمان ، زندگی یعنی فریب میزبان ....

 

دوباره آمده ام


دوست خوبم سلام:

آمده ام تا بگویم هستم.تا آخر همه چیز هستم. آمده ام تا بار دیگر بودنم را به همه اثبات کنم.
من در تنهایی هم هستم بدون دیگران هم هستم.
کافیست نوری باشد. آنگاه تو را نیز در کنار خود می بینم و این بهترین موهبت است.
بهترینم اینبار از خود مینویسم.مینویسم که نگویی سکوت کرده که سکوت در وجود من نیست و من همه فریادم.
فریادی که چند ماهی بود سرکوب شده بود.
آمده ام تا بگویم باشد که عید ندارم.باشد که ماهی قرمز ندارم.اما سبزه را دارم و سال جدید در خانه ام هست.
دوباره میگویم من هستم تا آخر همه چیز هستم.
دوست خوب من : فریادهایم را در زیر خروارها ناامیدی مدفون کرده بودم.ولی امروز همه ناامیدی ها را دور ریختم. دیر خانه تکانی کردم ولی این کار را کردم.
اکنون فریاد و حرف دارم. فریادی که البرز را بلرزاند.
می خواهم شبهای بی خوابی و روزهای بیخیالی را دور بریزم.فکر می کنم وقت آن است که آنچه هستم را دیگران نیز ببینند.
آمده ام تا بگویم سوگندم را فراموس نکرده ام.احساسم را در خواب رها نکرده ام.
آمده ام تا بگویم بودن حق من است.

عیدت مبارک

سلام دوست خوبم:

همه شکوفه های نارنج

همه سبزی درختان

همه زیبایی دریا

 با یک بغل رز سفید تقدیم تو بهترینم.

سال نو سالی سرشار از

صفا صداقت صمیمیت دوستی یک رنگی و سلامتی تقدیم تو باد.

 

 

سرنوشت

در سراشیبی و پیچ و خم سرنوشت نمی دانم

نمی دانم به کجا رهسپارم و به کدام امید گام بر میدارم

همینقدر می دانم که طاقت رفتنی نمانده وماندن صعب و محال است

چه باید بکنم گردن از بار گذشته شکسته و پشت از سنگینی آن خمیده

محنت ایام خردم کرده

که حتی یادآوری آن در خاطرم بر بار اندوه می افزاید

پای در گل فرو مانده ورفتن محال

نه زمین سخت که بر آن بایستم نه خاک سرد که نفس قطع کنم

زنده و زنده بگور در گور زندگی حیران و اسیر

من در این سیاه بازار وحشتناک و این زمان جلاد

نه امیدی دارم نه دلبستگی0

آنقدر به دل کندن نزدیکم که یک نفس فاصله است وآنقدر از دنیا دور که نفرت دارم از نامش

به چه چیز ماندن دل ببندم اینکه روزی زندگی رنگ دیگر بگیرد

دریغ از آن همه آرزو که به هرز رفت

سنگ صبورم به من تو بگو چه زمان عذاب وجدان آنها را بیدار خواهد کرد

و چه زمان لب هایشان به افشای حقایق گشوده خواهد شد؟

هر گاه بر میگردم وبه گذشته می نگرم

افسوس جانگدازی بر لب می نشانم

و هر وقت به راه آینده می نگرم آه بلندم از دل بر می خیزد

آه بلندم از دل بر می خیزد

بر می خیزد

بر می خیزد